تا ۲۴ سالگی فوبیای اجتماعی شدید داشتم،با دارو مشکلم حل شد ولی قبل درمانم به خاطر تنهایی تو دام مردی افتادم ک خیلی بداخلاق بود،مدام ازم میخاست واسش رابطه های جدید جور کنم و ...خیلی تحقیرم کرد
تا اینکه تو همون مدت با یه اقایی به اسم احسان اشنا شدم ک خیلی مهربون و درست بود،ولی خیلی پولدارتر از ما بودن،توی قرارامون به خاطر مشکل فوبیا و اذیتهای اکسم یا همون مسعود فقط گریه میکردم ،با هردوشون رابطه ی جنسی داشتم،اولی تجاوز بود و دومی با اصرار خودش راضی شدم،چون میدونستم از محالاته ک احسان باهام بمونه و از طرفی میترسیدم بفهمه دوسش دارم و همون بلاهایی رو ک مسعود سرم اورده سرم بیاره خاستم فراموشش کنم و با ینفر جدید اشنا بشم ،با چند نفری قرار گذاشتم ولی همشون یا رابطه میخاستن یا اصلا درکم نمیکرد و محبتی ک میخاستم رو بهم نمیدادن،البته دگ بعد احسان با هیچکس رابطه نگرفتم چون فقط احسان این محبت و توجه رو بهم میداد،دیدم نمیشه،دوستم گفت میخاد با احسان دوست بشه ،فک کردم فرصت خوبیه اینجوری از احسان دور میشم،هرچقدر به احسان گفتم قبول نکرد و از شماره های مختلف زنگیدیم بهش ولی جواب نداد،به خاطر همین چیزا فکر میکرد من یه دیوونم و درست فک میکرد
تا اینکه روند درمانم کامل شد و من دگ عقلم سر جاش اومد،ولی احسان دگ باهام حرف نمیزد و فقط رابطه
چندباری با هم قرار گذاشتیم ،با دست پس میزد با پا پیش میکشید ،خسته شدم ،ازش خاستم رابطرو تموم کنه،اونم قرار اخر دگ محبتو در حقم تموم کرد و رفت،
دوسال گذشته،نتونستم حتی واسه یلحظه فراموشش کنم و البته متوجه اشتباهاتم شدم
تا اینکه داشتم واتساپ چکش میکردم ک دیدم بعد مدتها انبلاکم کرده،دستم تصادفی رفت روی تماس زود قط کردم ،ولی اون دگ پیله شد تا دوباره با هم صحبت کردیم،وسط تماس تصویری نمیدونم چرا قط کرد،اصا اون قط کرد یا قط شد،ولی گفتم حتما پشیمون شده،چند روز بعدش بهش پیام دادم ینفره پیام میده ک خیلی شبیه تو هست حتی صداش،دوباره بلاکم کرد ،اسمون رو سرم خراب شد،ولی دوباره بعد یهفته انبلاکم کرد
چکار کنم بجز اون نمیتونم به هیچکس فکر کنم ،از وقتی انبلاکم کرده انگتر دنیا رو بهم دادن،نمیخام دگ بهش پیام بدم ولی نمیدونم این سرخوشی تا کی با من میمونه